سخن از مرد خداست مرد مبارز، مردعمل مردعمل و ایمان
سخن از برادر شهید ابراهیم رزاقیان است . ابراهیمی که
سراسر عمر
خود را در سجود گذراند و یک لحظه مهر خدا
از دلش بیرون نمی رفت همیشه یاد
خدا در دلش بود ابراهیم
از بدو انقلاب کار و فعالیت خود را شروع کرد در
رابطه
با فعالیت خود همیشه پیشتاز بود و هیچ وقت احساس
خستگی نمیکرد
ابراهیم در تمام راهپیمائیها شرکت داشت
و در پخش و توزیع اعلامیه های امام
کوشا بود بعد از
پیروزی انقلاب ابراهیم با دیگر برادران محل پل سه
تیر
شروع به فعالیت کرد و در این زمینه ابراهیم از دیگر
برادران
پرشورتر بود. ابراهیم استعداد خوبی در زمینه
برق ، مکانیک و در کلیه مسائل
مربوطه تبلیغاتی داشت
و به حق میتوان گفت که خیلی از کارها را بلد بود
میدانیم
که قبل از آنکه موضوع آنها معلوم شود در مسجد فعالیت
داشتند و می توان گفت با آن منافق بازی خود می خواستند
تمام مسجد را
در اختیار بگیرند ولی از آنجائی که باطل
همیشه رفتنی است ، با سخنان امام
موضوع آنها نیز معلوم
شد و ما مبارزه با آنها را بیشتر شروع کردیم با همت
پیشتازتر از همه بود بیشتر از دیگران مخالفت میکرد
و یکبار
سخت کتک خورده بود و همیشه میگفت ما نباید
بگذاریم که این منافقین ضد انقلاب
و امام با این چهره
منافقانه شان مردم را گول بزنند و در این رابطه هم از
مسجد سؤ استفاده کنند و این بود که با مقاومت پی گیر
او و دیگر
برادران توانستیم آنها را از مسجد بیرون کنیم
و مسجد را در اختیار بگیرم.
برادران حزب الهی از آن
بعد مبارزه را رنگ دیگری دادند و تک تک آنها
مسئولیتی را بر عهده گرفتند و ابراهیم هم به علت
استعداد زیاد
مسئولیتش زیادشد. بعد از آن ما تصمیم
گرفتیم که یک گروه تبلیغاتی تشکیل دهیم
و در این
رابطه هریک از برادران در قسمتهای بخصوص
مسئولیت را بر
عهده گرفتند و برادرمان ابراهیم هم
درقسمت نمایشگاه مسئولیت را به عهده
گرفت و از آن
پس فعالیت خود را بیشتر کرد . ابراهیم به دلیل
داشتن
استعداد زیاد در قسمتهای زیر فعالیت داشت
:
کلیشه ، خط،
پارچه نویسی ، تدارکات نمایشگاه ، و
خرید وسائل و ما همیشه به فعالیتهای او
افتخار
می کردیم و همه هم اینطور عقیده داشتند که او
فعالیت خود را
در رابطه با عقیده خود انجام میدهد
و همیشه با نیت پاک برای خدا کار میکرد
بالاخره
ابراهیم خیلی فعالیت داشت. در رابطه با نمایشگاه
باید بگویم
که بعد از خواندن نماز صبح بطرف مسجد
حرکت میکردیم و شروع به آماده نمودن
وسائل نمایشگاه
می کردیم خدا میداند که ابراهیم با چه شور و شوقی
کار
می کرد بالاخره بعد از مدتی وسائل را آماده کردیم و
بطرف
مهدکودک براه افتادیم و بنر آن نمایشگاه را
نصب کردیم. و بعد از مدتی بچه
های دیگر آمدند واز
نمایشگاه محافظت می کردند من و ابراهیم برای
آردن
کتاب دوباره به مسجد می رفتیم و کتاب را آماده میکرد
نکته دیگری
که باید تذکر بدهم این است که در این
رابطه ما با منافقین خیلی درگیر شدیم
ابراهیم همیشه
پیشتاز بود بالاخره دوش بدوش دیگر برادران فعالیت
میکرد مسئله دیگر اینکه بچه ها به همت یکدیگر و
با یاری ابراهیم
تصمیم گرفتند که یک گروه تئاتر در
مسجد درست کنند. که ابراهیم در آن شرکت
فعال
داشت و خیلی علاقه داشت که در تئاتر مذهبی شرکت
کند بالاخره یک
تئاتر مذهبی با همکاری یکدیگر بنام
بلال را تهیه کردند وابراهیم خیلی
خوشحال بود که
در این تئاتر بازی میکرد شب اول نمایبش تئاتر
بطور
عالی پیاده شد بچه ها خیلی خوشحال شدند و ابراهیم
از خوشحالی
در پوست نمی کنجید بعد از نمایشنامه
همه بازیگران بطور دسته جمعی عکس
گرفتند و بعد
به پیشنهاد ابراهیم قرار شد که این نمایشنامه را
به
روستا ببرند.ابراهیم مردخدا و مرد عمل بود و در کار
هائی که خیر و
صلاحی از آن کارها بر می خاست
شرکت می جست و فعالانه تلاش می کرد و اما آن
کشیک که فرموده اینجانب بود ابراهیم را می
دیدم
که در
این رابطه چقدر فعالیت داشت همیشه بمن میگفت
که ما برای خودمان به گشت نمی
آئیم برای خداست و برای
پاسداری از انقلاب که خون هفتاد هزار شهید و صد
هزار
معلول است پس نیروئی که ما را به این کار وامیدارد این
است و
بعد همیشه به دیگران می گفت انقلاب به ما نیاز
دارد به خون ما به تلاش ما
پس باید بکوشیم و شبها را
بیداری بکشیم و از این انقلاب الهی حراست کنیم و
همیشه در گشت جنبه ارشادی داشت ماه مبارک رمضان
که ماه خودسازی است
برای ابراهیم بسیار بارزش بود
ابراهیم در این ماه واقعاً خود را در شوق و
هیجان میدید
و چون روزه گرفتن را یک امر الهی میدانست دیگران
را
تشویق به روزه گرفتن مینمود و همیشه با ارشاد از
دیگران انجام عمل صالح را
طلب می کرد.
با توجه به فرمان امام که فرموده بود دوشنبه ها و
پنجشنه
ها را روزه بگیرید هم خود روزه میگرفت و هم دیگران را
به این
کار تشویق میکرد. ابراهیم واقعاً یک مقلد حقیقی بود
و همیشه امر امام را
اطاعت می کرد ابراهیم در وقت خوردن
سحر در سر پست میماند وقتی بچه ها ی دیگر
می آمدند او به
سرعت به خانه میرفت و در آن وقت سحرش را میخورد
و
بلافاصله به سر پست می آمد همه از او راضی بودند و
او در عوض می گفت من
میخواهم که در درجه اول خدا
از من راضی باشد همیشه میگفت نیت و کارهای ما
باید
در راه خدا باشد. ابراهیم از آنجا که میدید روستایان از
بسیاری
جهات از جمله از نظر فرهنگی در محرومیت
بسر می برند و این حاصل دوران نکبت
بار رزیم
پهلوی آنچنان بر روستا و روستائیان پاک دل اثر
گذارده بود
که فوق العاده تاثر انگیز و ناراحت کنند
بود بیش از پیش به کارهای فرهنگی و
تبلیغاتی آنان
می پرداخت و در این راه خالصانه تلاش و کوشش
می نمود
بالاخره انقلاب به پیش می رفت و مردان
خدا با نثار خون خود و عشق به شهادت
آن را استوارتر
می داشتند بعد از مدتی جنگ ایران با عراق به سرکردگی
آمریکا که به عراق دستور داده بود شروع شد در این زمان
بود که
درابراهیم یک انقلاب دیگر به وقوع پیوست انقلابی
بزرگتر از تمام فعالیتهایش
انقلابی که یک لحظه ابراهیم را
از تلاش و کوشش باز نمی داشت جنگ دیگر به
وضوع
آغاز شد ه بود و آمریکا بطور واقعی در این جنگ در
مبارزه با
این جنگ در مبارزه با ایران بود و به عراق
کمک میکرد ابراهیم از یک طرف در
مبارزه با ایادی
داخلی آمریکا در تلاش و تکاپو بود و از طرف دیگر
عشق جهاد در جبهه حق علیه باطل را در دل داشت
و این عشق هر لحظه او
را به جبهه فرا میخواند چرا
که او درس جهاد و شهادت را از سالار شهیدان
حسین
بن علی (ع) آموخته بود . " ابراهیم " از لحاظ اخلاقی
و نوجه به
مسائل اسلامی و اعتقادی برای دیگر برادران
الگو بود خلاصه در یکی از روزهای
ماه محرم ماه خون
ماه ایثار ماه شهادت بود که " ابراهیم " توسط یکی
از
برادران بسیجی مطلع شد که جبهه به نیرو نیازمند است
از آن
جائیکه او ایمان قوی در دل و عشق به شهادت در
سینه داشت اولین کسی بود که به
محض شنیدن اقدام به
ثبت نام کرد و به فراهم نمودن مداراک مورد لزوم
در
پایگاه بسیج ثبت نام نمود او طالب شهادت بود بالاخره
روز موعود
فرا رسید و مرد خدا آماده جهاد شد راستی
در این روزها است که ندای* هل من
ناصراً ینصرنی*
حسین احتیاج به لبیک دارد " ابراهیم " مرد خدا با
صدای
بلند لبیک برآورد لبیک لبیک و به سوی میدان جهاد
شتافت و به
سوی مبارزه با کافران بی دین و ایمان رفت.
" ابراهیم " قبل از رفتن به
دوستانش گفت : برادران از
کسانی نباشید که امام را تنها گذاشتند راه شما فقط
راه خدا
باشد قرآن را فراز راه خود فرار دهید تا ایمان شما قوی
شود
مسئله دیگر مبارزه با منافقان تروریسم یادتان نرود
هرگز آنها را فراموش
نکنید بیاد آورید که چطور منافقان
بیشرم امام علی (ع) را خانه نشین کردند که
مولای علی
(ع) می فرماید : در این مدت صبر کردم در حالی که خار
در
چشم و استخوان در گلو داشتم و میراث خود را تاراج
رفته می دیدم پس بیاد علی
باشید. و امام را تنها نگذارید
و نگذارید که این منافقان ضد امام و ضد اسلام
و ضد
انقلابیون به شما و امامتان ضربه وارد کنند آنها را نابود
کنید
و آنهائی که قابل هدایت هستند هدایت کنید و اگر
نیستند تا آخرین لحظه
مبارزه کنید و مبارزه با آنان را
فراموش نکنید و بفکر معلولین و جنگ زدگان
باشید به
فکر روستائیان باشید و هر لحظه گوش به فرمان امام
باشید و
امر او را اطاعت کنید و پشتیبان روحانیت باشید
و همانطور که امام فرمودند :
کشور بدون روحانیت مانند
کشور بدون طبیب است پس همیشه پشتیبان آنها باشید
به
به نماز جماعت بروید و پیوند خود را با روحانیت مبارز
فراموش
نکنید و بدانید که این خواست دشمن است که شما
را از روحانیت جدا کند این را
هم بدانی که همیشه در مبارزه
عقیدت روحانیت پیشتاز بودند و باعث وحدت و
پیروزی
بودند یه سخنان آنها گوش فرا دهید تا خدای نکرده دشمنان
شما
را گول بزنند و بهوش باشید. " ابراهیم " با گفتن این
کلمات از برادران
خداحافظی کرد و از برادران جدا شد و
فردای آن روز عازم جبهه شد و در این
زمان است که خداوند
بندگان خویش را انتخاب میکند بگذارید یک امتحان که خدا
از
" ابراهیم " کرد برایتان بگوئیم آنطور که یکی از همرزمان
"
ابراهیم " تعریف می کرد می گفت که " ابراهیم " در یک
پیشروی شرکت داشت و در
اثر خمپاره از ناحیه پا زخمی
شد و او را به بیمارستان بردند بعد از مدتی
اقامت در بیمار
ستان در حالیکه هنوز بخوبی نمی توانست راه برود مجداً
راهی
جبهه شد و دوستانش که از دیدن او بسیار تعجب کرده بودند
به او
گفتند " ابراهیم " چرا آمدی ؟ تو باید به خانه بر
می گشتی " ابراهیم " از
سخن آنها بسیار ناراحت شد و با
فریاد گفت : مگر من جز اینجا خانه دیگری هم
دارم چه
می گوئی برادر اگر من می خواستم در رختخواب گرم
بخوابم و
غذای خوب بخورم مگر بیکار بودم که به جبهه
بیایم من آمده ام که بجنگم من
آمده ام که با دشمنان خدا و
اسلام و قرآن مبارزه کنم پس این حرف را نزن
مگر
زخم مردان خدا را از مبارزه باز میدارد بله این است
قدرت ایمان
این است قدرت اسلام که در " ابراهیم"
نفوذ کرده و این است اعمال یک مقلد
واقعی ولایت فقیه
در یکی از روزها گروهی قرار بود پیشروی کنند که
"ابراهیم" هم جزو آنها بود ولی در لیست اسم " ابراهیم"
نبود "
ابراهیم " با عصبانیت و اصرار میگوید برادر
فرمانده اسم مرا در لیست قرار
ندادید آیا پارتی بازی
است ؟ چرا بی عدالتی میکنید و فرمانده میگوید نه
" ابراهیم " بخدا سوگند نه ، " ابراهیم " گفت پس چرا
اسم مرا در
لیست فرار ندادید، فرمانده گفت " ابراهیم "
تو از ناحیه پا ناراحتی داری در
اینجا " ابراهیم" گفت
برادر شما را بخدا سوگند اینقدر مرا اذیت نکنید من
چطور شما را منوجه کنم خدایا من چطور به اینها
بگویم که آماده ام
بجنگم.بالاخره و با اسرار زیاد و
پافشاری به جبهه مقدم رفت و در اینجا "
ابراهیم "
پیمان خود را با خدای خود بست بعد از چند ی که با
دشمن
درگیر شدند و همه شعار الله اکبر را بر زبان
داشتند خبر شهادت " ابراهیم "
به همسنگرانش می رسد
آری او به لقاء الله پیوست و نشان داد که چه نیکو
از
امتحان خدائی برآمد "یادش گرامی و
راهش مفدم باد"
خدایا این شهید را از
ملت ایران و اسلام بپذیر و از
شهدای کربلای حسین قرار بده ( آمین )
خدایا
خدایا ترا به جان مهدی ترا به حق مهدی تا
انقلاب مهدی خمینی را
نگهدار
برای سلامتی وتعجیل فرج آقا
امام مان (عج)...... صلوات