خاطره ی از ( آقای عباس اسدی ) همرزم شهید ابراهیم رزاقیان
يكشنبه, ۲۴ مرداد ۱۳۹۵، ۰۶:۲۷ ب.ظ
با " آقا ابراهیم " در اوائل انقلاب آشنا شدم ، دو
سال از من
بزرگتر بود، سال 1358 وقتی در اولین اردوی آموزش
بسیج
با هم شرکت کردیم آشنائی بیشتر
باهم پیدا کردیم ، خیلی دیر
باهم آشنا شدیم و خیلی زود " آقا ابراهیم " را
از دست دادیم
بسیار خوشرو و خجالتی بود، همیشه خنده در لب داشت و
در
هر حال آماده کمک به دوستان بود مثل اینکه در همه چبز سر
رشته و
مهارت داشت، موتر بجه ها که خراب می شد باید آقا
" ابراهیم " درست می کرد،
دو چرخ? بچه ها را تاب گیری
می کرد، سیم کشی اتاقهای مسجد و حسینه " آقا
ابراهیم " انجام
می داد بالاخره در هر کاری مهارت داشت ، وقتی برای
اولین
بار به جبهه اعزام شد ، خیلی جای او را خالی احساس
می کردیم
و آنگاه که خبر شهادت او را بچه ها شنیدند هیج
کس باور نمی کرد، ناخواسته
بچه ها دور هم جمع شدند
و بخاطر اینکه پدر و مادر و خانواد? " آفا ابراهیم
" متوجه
نشوند بچه ها بطور مخفی به هم خبر دادند و شب دور هم
در منزل
ما جمع شدیم و مجلس عزاداری برای آن شهید
عزیز بزرگوار نمودند خیلی مجلس
عجیبی بود.با هر
کلمه ی بچه ها گریه می کردند و بالاخره بعد از چند
روز همه جا بخش شد که " آقا ابراهیم " شهید شد
شهادت او بسیار
سنگین بود برای همه دوستان و آشنایان
*
یادش گرامی و راهش پررهرو باد *
۹۵/۰۵/۲۴